در چندین مقاله مسئله هستی و شناخت هستی را با هم بررسی و در جایی دیگر صحبت از وحدت وجود کردیم و گفتیم که وحدت وجود را میتوان در مورد بسیاری از مسائل مطرح و سپس به بررسی آن پرداخت.
در این مقاله به موضوع هستی و هست بودن خداوند خواهیم پرداخت.
در لابلای مقالاتی که در این سایت مطالعه نمودهاید، در چند مورد صحبت از وجود شد و اینکه وجود را صرفاً خداوند تعریف کردیم و از طرفی گفتیم آنچه در هستی نمایان شده است از وجود سرچشمه گرفته است.
شاید برخی خلقت را زاییده گذر زمان، نیاز طبیعت و حیات، نیاز موجودات، دگردیسی و مانند این موارد بدانند و حتی گاهی ممکن است استدلالاتی را نیز برای عقیده خود مطرح کنند. از طرفی برخی از ایشان با همین استدلالات، خدای را نفی میکنند. چون اساس این سایت و مطالب آن بر عرفان ( عرفان نظری و عرفان عملی ) بنا نهاده شده و در هر عرفان از ابتدای تاریخ تاکنون موضوع وجود ( وجود داشتن – موجودن بودن – هست بودن ) خداوند پایه و بنیان آن است، پس لازم است این نکته را یادآوری کنم که مطالب این سایت به آن دسته از افرادی که وجود خداوند را نفی میکنند، پاسخ نمیدهد. هرچند امیدوارم ایشان با خواندن این مطالب در مورد خداوند تفکر کنند.
برگردیم به موضوع مقاله.
میدانیم که هر آنچه در جهان هستی وجود دارد مخلوق خداوند است. مخلوق نیاز به خالق دارد ( در مورد خالق طی مقالهایی جداگانه صحبت کردیم ). پس اگر خالقی وجود نداشته باشد، عملاً مخلوق عدم است. عدم محض. چون چیزی وجود ندارد، معدوم است. پس مخلوقات وجود نخواهند داشت مگر به واسطهی وجود خالق.
اگر یک آن، خداوند از مخلوقات روی برگرداند، آنان به عدم محض تبدیل خواهند شد.
از طرف دیگر جلوهگری خداوند در هستی توسط مخلوقاتش انجام میشود. یعنی اینکه وجود و حضور خداوند برای مخلوقات از طرف همان مخلوقات صورت میگیرد. چرا که بودن موجودات وابسته به خداوند است. به سخنی دیگر اگر خودِ وجود محض و حضور خداوند نبود، هیچکدام از مخلوقات دیگر در هیچ کجای هستی وجود نداشتند.
پس از این حیث است که میتوان گفت : فَأَیْنَمَا تُوَلُّوا فَثَمَ وَجْهُ اللَّهِ .
به هرکجا که نگاه کنیم، صورتی از صورتهای حضور و وجود خداوند را خواهیم دید.
به قول عرفا : اگر اهل خرد باشیم، با وهم یا عقل یا حس، جز وجود خدا درک نمیشود.