یکی از مباحثی که در میان عرفا برای جنبه شهود عرفانی مطرح میشود مبحث محبت و معرفت و رابطهایی است که آندو با یکدیگر دارند.
در کتب و متون عرفانی، خواه اسلام، خواه مسیحیت یا هر مکتب و روش به این دو موضوع اشاره شده و شهود را به ایشان نسبت دادهاند. حال ممکن است برخی محبت را بر معرفت ترجیح داده و برخی دیگر معرفت را بر محبت مقدم بدانند. ولی به نظر میرسد که ایندو در بسیاری اوقات مکمل یکدیگر هستند. یا بقول دیگری، هم میتوان از معرفت الهی به شهود عارفانه رسید و هم از محبت الهی.
عرفایی که روی بحث محبت تاکید دارند و در آن راه قدم گذاشتهاند، بیشترخویشتن را ملاک قرار دادهاند. یعنی به وحدت نفس تاکید دارند. در این حالت عارف خدا را به صورت شخصی در برابر خود تجربه میکند و رابطه او با خداوند رابطه من – تو میشود. چرا که در راه محبت سخن از عرفان شخصی است. از نگاهی دیگر، ایشان رابطه خود و خداوند را رابطه میان عاشق و معشوق میدانند و به دنبال جذب هستند. در نوشتهها و کتب این دسته از عرفا، زبان ساده و عامیانه یا نوعی مناجاتنامه دیده میشود. ایشان عرفان عملی را بیشتر مورد تاکید قرار میدهند تا عرفان نظری را.
اما عرفایی که از منظر معرفت به دنبال شهود بودند صحبت از آفاق میکنند. ایشان تمامی جهان را مینگرند و به دنبال کشف و رفع حجاب هستند. در راه معرفت، عرفان شخصی در میان نیست. بلکه آنچه عارف میبیند، همان را خدا را میداند. چرا که وی خدای را در یک چیز نمیداند و میداند تکثر وجود خداوند است که هستی را بوجود آورده. بطور مثال میگوید : وجود الهی به عنوان هستی، ورای تمام هستیها یا حتی نیستیها تصور میشود. چرا که توسط هیچیک از قوا و تفکرات محدود بشر قابل توصیف نیست.
عرفایی که در راه معرفت هستند، قائل به سایه و صاحب سایه، صورت در آینه و صاحب صورت هستند. در مکتوباتشان از کلمات ثقیل و تخصصی استفاده کرده و کلاً بیان پیچیدهایی دارند. تاکید ایشان بر روی عرفان نظری و نوشتن مطالب و تعابیر عرفانی است.
به قولی دسته اول ( راه محبت ) بیشتر اهل قدم و دسته دوم ( راه معرفت ) بیشتر اهل قلم هستند.
اینکه هر انسانی از کدام روش و راه میتواند به شهود و کشف و درک حضور خداوند دست یابد، مختص او و البته انتخابی است که انجام میدهد. ولی در اصل هر دو راه به یک نقطه ختم میشود : شناخت خداوند و درک او.
اینکه بتوان خداوند را ادراک کرد، غایت آن چیزی است که عارف به دنبال آن است. درک جلال او جز با نابودی و در اصل فنای فرد قابل رسیدن نیست. اینکه خود را از میان برداریم تا بتوانیم او را ببنیم. بقول حضرت حافظ : تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز.
در این صورت است که عارف همه روزش، روز محشر و همه حالش، حال قیامت است. به قولی :
فرق میان عارف و غیر عارف آن است که عارف قیامتش هم اکنون برپاست و جلال و نیستی عالم بر او هویدا شده؛ ولی غیر عارف برای شهود این امر منتظر قیامت میماند.
2 پاسخ
Awesome post! Keep up the great work! 🙂
با سپاس