در چند مقاله پیش، گذری کوتاه بر مبحث تشبیه و تنزیه داشتیم.
گفتیم که تشبیه به معنای مشابه بودن و شبیه بودن نسبت به موجودی دیگر است و تنزیه یعنی جدا بودن آن نسبت به باقی موجودات.
این موضوع در خصوص خداوند نیز به همین صورت است. خداوند از حیث بودن و حاضر بودن در هستی و اینکه انسان را به مشابه خود آفرید تشبیه و از آن جهت که هیچ موجود دیگری مانند او نیست و ذات مقدس الهی تنها بر وی دلالت میکند را تنزیه میتوان گفت.
بهترین نوع تشبیه را میتوان در خصوص انسان مثال زد. این انسان است که شبیه خداوند است. چون تنها اوست که میتواند طلایهدار اسماء و صفات الهی شود و آنان را از بالقوه بودن به بالفعل بودن برساند. اوست که میتواند مظهر اسماء الهی شود.
از طرفی انسان نمیتواند به ذات الهی دست یابد. چون یکی از تفاوتهای خالق و مخلوق دست پیدا نکردن مخلوق به ذات خالق است. این ادعا از جانب هر کسی که مطرح شود، چون یگانگی خداوند را نشانه میگیرد، کاملاً مردود و باطل است.
اشتباهی که ابلیس مرتکب شد. ابلیس تصور کرد که میتواند خودِ نور باشد. در صورتیکه ابلیس و تمامی موجودات هستی خود، پرتویی از نور لایزال الهی هستند. ابلیس فکر کرد چون فرشته مقرب خداوند است و وجودش از نور الهی سرشار است، نور وجودش را بیشتر و حتی قویتر از نور وجود آدم دید و متصور شد که خودش خالق نور است. در نتیجه او مدعی عظمتی شد که متعلق به خودش نبود. همین عامل باعث سقوط او شد و لذا با غضب الهی روبرو گشت و از بارگاه خداوند رانده شد.
این موضوع میتواند برای انسان نیز درسی بزرگ باشد. چرا که او ( انسان ) هرگاه متصور شود که از رحمت الهی اشباع شده و از نور الهی سرشار است، در همان حال فکر میکند که خودش خالق است و مورد توجهتر نسبت به باقی انسانها. و این مسئله است که سقوط انسان را ( هر چند که مقام بالایی هم داشته باشد ) رقم خواهد زد.
اشتباهی که بسیاری از انسانها به آن مبتلا میشوند و متاسفانه از آن نیز نه تنها درس نگرفته، که روی به توجیه رفتار زشت خود میکنند.
یکی از مواردی که عارف را از دیگر انسانها متمایز میکند همین موضوع است. اینکه عارف به این موضوع اشراف دارد که هر آنچه دارد از اوست و اوست که خالق کل شیء است.