حتماً تاکنون کلمه تفرقه را شنیده و خواندهاید. تفرقه در لغت به معنای جدایی و جدا کردن است. اما تفرقه در عرفان تعریفی متفاوت دارد.
در عرفان تفرقه را به جدا بودن خلق از حق معنا میکنند.
این تفرقه باعث ایجاد حجاب بین خلق و حق میشود. در اینصورت آنچه که خلق میبیند و میشنود در حد خودِ خلق محدود است. به عبارت دیگر این تفرقه اجازه نمیدهد تا خلق بتواند آن چیزی را که حق برای او خواسته است را ببیند. این حد و مرز فقط برای خلق است که ایجاد میشود. زیرا حق هیچگونه حدی ندارد. چراکه او بدون مرز است.
هر چیزی که به خلق منسوب میشود به فنا و عدم منتهی خواهد شد. ولی آن چیزی که به حق نسبت داده میشود به بقا و وجود میرسد.
پس زمانیکه خلق میمیرد تمام چیزهایی که به او منسوب بوده است نیز ازبین میرود. در این میان نکتهایی که وجود دارد بحث صفات است. اینکه پس از مرگ یه شخص میگویند : فلانی بسیار بخشنده بود، مهربان بود، صبور بود و امثالهم موضوع صفات است.
صفات متعلق به خلق نیست. صفات متعلق به حق است و خلق نشان دهنده بخش کوچکی از صفات حق است. به همین دلیل است که میگوییم : منسوب به خلق، فانی و مسنوب به حق، بقا میباشد.
عارف میداند آن شنیدن، آن راه رفتن، آن عطوفت بخشی از حق است که در وجود او نهاده شده و میداند که او تنها امانتدار آن است. پس کسی که میخواهد به مقام عارف دست پیدا کند بایستی « من » بودن را در خدا بودن رها کند و در این حالت است که او از تفرقه رها میشود.
به عبارت دیگر اگر نفس خود را عریان ببیند و هیچ منی در او نباشد و حجابها را برافکند، خدا را خواهد دید و این عین وحدت است که تمامی عرفا در مسیر زندگی به دنبال آن هستند.