یکی از مباحثی که شخصاً به آن علاقه وافری دارم، بحث وحدت وجود است. بخشی از این موضوع را در مقالهایی تحت همین عنوان بررسی کردیم و به آن پرداختیم.
اکنون بخش دیگری از این موضوع را باهم پی میگیریم.
در دیدگاه عرفا بحث وجود بسیار مهم و کلیدی است. در این میان به نظر میرسد بهترین تعریف را از وجود، ابن عربی دارد.
وجود همان حقیقت مطلق، نامحدود و نامقید خداوند است. در حالیکه غیر او نسبی، محدود و مقید است.
این تعریفی است که به نظر میرسد تمام خصوصیات و موارد وجود را مطرح و بیان کرده است. اگر بخواهیم دقیقتر به موضوع نگاه کنیم متوجه میشویم که حقیقت مطلق، آن چیزی است که همه چیز از اوست و تنها اوست که میتواند اطلاق مطلق داشته باشد و هر چیز دیگری در جهان پدیدار است، تصویری از آن حقیقت مطلق است.
وجود به واسطه غیر مقید بودنش با هر چیز دیگری متفاوت است. چون هر موجودی که قابل علم یا قابلیت ادراک داشته باشد، قاعدتاً دارای حد و مرز است و به همین دلیل محدود میشود. در حالیکه وجود مطلق عاری از هرگونه قید و بندی است.
از دیدگاه ابن عربی نباید تصور کنیم که وجود از هر قیدی مبراست. چون اگر نتوانیم وجود را مقید به قیدی کنیم به آن معنی است که وجود، مطلق به خودش است. درحالیکه او را نمیتوان محدود کرد؛ حتی مطلق به وجود خودش. پس میتوان اینگونه نیز گفت : او در قید شدن، مطلق است.
به این دلیل که وجود باید قابلیت پذیرش هر قیدی را داشته باشد. درغیراینصورت میتوان وجود را به وسیله قیدی که نمیتواند واجد آن باشد، محدود کرد. از طرفی وجود از تمامی چیزهایی که به آنها مقید میشود، منزه و مصون است.
پس در این حالت میتوان گفت :
وجود از لحاظ منزه بودنش از هر قید و بندی، رهاست. ولی از لحاظ تشبیه، خود را به تمام صورتها و حالات در تمامی عوالم، متجلی میکند.
بیشتر خواهیم گفت.
همراه باشید.