وقتی میخواهیم سخنی درباره خداوند بگوییم، متوجه میشویم که نمیتوانیم آنگونه که شایسته و دربرگیرنده او باشد، صحبت کنیم. به ناچار بایستی در مورد صفات او بحث کنیم.
آن چیزی که ما آنرا صفات الهی مینامیم مجموعه ناقصی است که انسان در طول سالیان سال توانسته با خواندن متون و کتب الهی و همچنین رجوع به هستی، به آن دست پیدا کند.
در این مورد برخی اسماءالحسنی را دربرگیرنده تمام صفات میدانند. ولی با نگاهی به صحبتهای انبیاء و اولیاءالهی در مییابیم که اسماءالحسنی تنها بخشی از صفات خداوند است. از طرفی هر اسم از خدا، صفت و وجود بخشی را آشکار میکند و نه تمام او را. چرا که در قرآن ذکر شده : اگر تمام درختان روی زمین قلم شود و آب دریا به اضافه هفت دریای دیگر مرکب گردد باز نگارش کلمات خدا ناتمام میماند.
چون خداوند به جز خودش، برای تمام اشیاء ناشناخته است. علت این امر آن است که خداوند از جهانیان بینیاز است.
این بینیاز بودن خدا شامل علم موجودات نسبت به او نیز میشود. از طرفی ارتباط خدا با جهان هستی با استفاده از صفات و اسماء او امکانپذیر میشود. از صفاتی که خدا با موجودات ارتباط برقرار میکند میتوان به خلاقیت و بخشندگی اشاره کرد. چرا که عالم مظهر اوست.
هر چیزی را که در عالم بررسی کنیم متوجه میشویم که خدا بی نیاز از آن و قطعاً متعالیتر از آن نیز هست. پس موجودات نیاز به خدا دارند.
در این میان انسان تنها موجودی است که میتواند این صفات را متجلی بخشد. چرا که برخی از صفات در ساختار اصلی هستی وجود دارد. مثلا صفت سمیع بودن خدا در حیوانات و شاید گیاهان وجود داشته باشد. یا صفت ناطق در صدای پرندگان، آواز جیرجیرک ها یا در غرش شیر قرار داده شده است. ولی عقل و حقیقت و عشق تنها در انسان میتواند ظهور داشته باشد.
از دیدگاه عرفا، اسماءالهی نخستین گام در شناخت خدا و درک صفات اوست.
هر صفتی که در موجودات و مخلوقات وجود دارد، وجودی به خداوند است. چرا که وجود مخلوق برگرفته است از وجود خالق و خالق کل جهان هستی خداوند است.
صفات و اسماءالهی بسیار بیشتر از اسماءالحسنی میباشند. ولی مهم تعداد آن نیست. مهم آن است که بتوانیم درک کنیم و متوجه شویم که هر صفت یا اسم به چه چیزی اشاره میکند و آن وقت است که میتوانیم بفهمیم که صفات الهی چه اندازه زیبا، قابل درک و البته لایتناهی هستند.