فلک به مردم نادان دهد زمام مراد تو اهل فضلی و دانش، همین گناهت بس ( حافظ )
برخی افراد هنگامیکه برای شخصی گرفتاری یا مشکلی حاصل میشود و آن شخص درگیر مشکلات و ناهنجاریهایی میشود میگویند : حتماً خدا دوستش داره که اینجوری داره عذاب میکشه. عذاب میکشه تا گناهانش پاک شه.
این جمله و جملات مشابه را اگر در مورد خودمان نشنیده باشیم، حتماً در مورد دیگران شنیدهایم و البته هزاران افسوس و موارد دیگر که در این راستا میشنویم.
موضوع چیست؟ آیا به راستی خداوند دارای این صفت است؟ آیا خداوند وقتی ما را دوست دارد، برما عذاب و مشکلات جاری میکند؟
در این مورد میتوان بسیار نوشت و صحبت کرد. ولی ابتدا باید این نکته گفته شود و آن اینکه مرز میان حق و باطل به باریکی یک تار موی سر است و اگر برداشت درستی نداشته باشیم و متوجه کلام نشویم، راه را به بیراهه رفتهایم.
اجازه دهید با مثالی موضوع را شرح دهم :
فرزندی داریم که در کلاس اول راهنمایی مشغول به تحصیل است و سواد و اطلاعاتی دارد. در یکی از امتحانات ریاضی، نمیتواند یک سوال ضرب را پاسخ دهد و از آن نمره قبولی نمیگیرد. این محصل مورد شماتت و نکوهش، هم از طرف خودش و هم از طرف سایرین قرار میگیرد و مشکلات فکری و ذهنی برایش ایجاد میشود و در نهایت بیمار میشود.
این اتفاقی است که رخ میدهد. تمام انسانها این نوع مشکل را تجربه کردهاند. اینکه در یک مکان یا رویدادی کاری میکنیم که اگر در جایی دیگر بود، امکان داشت آن را انجام ندهیم ( پیشنهاد میشود مقالات مدیریت بحران را مطالعه فرمایید ). یا مثلاً فردی که چندین سال رانندگی خوب و بدون دردسری داشته یک تصادف وحشتناکی میکند که مقصر حادثه هم خودش بوده است. موضوع را بایستی از این دیدگاه بررسی کنیم :
دانستن، تعهد و توقع به همراه دارد.
اگر ما در مورد موضوعی نمیدانستیم و مبادرت به انجام کاری در آن زمینه میکردیم، میگفتند ناآگاه است. ماجرا از جایی شروع میشود که ما دانسته و با علم کاری را انجام میدهیم. بطور مثال ما میدانیم که بایستی پشت چراغ قرمز توقف کنیم. حالا اگر به هر دلیلی از چراغ قرمز عبور کنیم، جریمه ما قطعی است.
این مورد را میتوان برخی اوقات در کارهای روزمره از آن فرار کرد و نادیده گرفت. ولی از دید خداوند پنهان نیست و هم اوست که همه چیز را میبیند و همه چیز را میشنود. و البته طبق قوانینی که برای خلق و ایستایی جهان وجود دارد، ما را مجازات میکند. کسی که دزدی میکند و پایان عمر به بیماری مبتلا میشود، از بار گناهانش کم نمیشود. بلکه جزای کارش را میبیند. البته آن بخش از جزایی که فقط و فقط مربوط به خودش است و به خودش برمیگردد. چون شاید فرد مالباخته راضی به مریض شدن آن شخص نباشد و دوست دارد بیشتر یا کمتر مجازات شود. پس آن فرد طبق قانونی که وجود دارد مورد تنبیه قرار میگیرد و جزای عملش را میبیند. این مورد و موارد مشابه که ممکن است دیده یا شنیده باشیم تنها بخشی از مجازات است. آن بخش که صرفاً به خودمان آسیب رسانیدهایم. نه بخشی که طرف دیگر ما قرار دارد.
تمام مواردی که وجود دارد همین است و از این مکانیزم پیروی میکند. هر چه بیشتر سواد داشته باشیم، توقعی که خودمان از خودمان و دیگران از ما دارند بیشتر میشود.
ممکن است پرسیده شود : اگر قوانین را ندانیم و به دنبال کسب آن نباشیم چه اتفاقی میافتد؟
در هر صورت ما مجازات میشویم. این مجازات غیرقابل گذشت است.
در حالت کلی برای دانستن و فهمیدن یک موضوع بایستی سعی و تلاش و البته در مواقعی هزینه پرداخت کرد. جالب آنجاست که ما فکر میکنیم برای ندانستن لازم به پرداخت هزینه نیست. درصورتیکه وقتی خطایی مرتکب میشویم برای بهای ندانستن و انجام دادن آن کار، دادن بهای آن امری اجتناب ناپذیر است.
در نهایت امر و هنگامیکه تمامی جوانب و موارد مرتبط را بررسی کنیم و به آنها فکر کنیم، متوجه میشویم که : هزینه دانستن به مراتب کمتر از هزینه ندانستن است.
هر که در این بزم مقرب تر است جام بلا بیشترش می دهند
وآن که ز دلبر نظر خاص یافت داغ عنا بر جگرش می نهند ( محمد بیدآبادی )