چند سال پیش جهت انجام کاری به یک شرکت خصوصی مراجعه کردم. از قضا کارم به مشکل خورد و مجبور شدم برم پیش « آقای مهندس ». بعد از دو ساعت و پنجاه دقیقه منتظر ماندن پشت در اتاق « آقای مهندس » بالاخره اجازهی ورود صادر شد. آقای مهندسی که افراد آن شرکت از ایشان برای من ساخته بودند بسیار انسان جدی و پیگیر بود؛ ولی آقای مهندسی که من دیدم تفاوت بسیاری با آن فرد داشت. شاید برخورد بسیار تند و بدی که با من داشتند به علت ازدیاد کار و البته خستگی ناشی از آن بود و با اینکه اشتباه صورت گرفته از طرف شخص آقای مهندس بود، ولی قبول نکردند و من مجبور شدم تا یک پروسهی دو ماهه را از اول شروع کنم.
حدود ده ماه بعد در حالیکه در محل کارم بودم مراجعه کنندهایی وارد شد که باعث شگفتی من شد و او کسی نبود جز آقای مهندس. آقای مهندس بسیار نگران و آشفته و البته مقداری عصبی بهنظر میرسید. برای اینکه کار ایشان انجام شود او را به سمت من راهنمایی کرده بودند. بعد از آنکه با یک لیوان آب خنک ( البته تقریباً نصف پارچ ) آرام شد، علت آشفتهبودنش را سوال کردم. گویا وی در راهروی شرکت در حالیکه نیروی خدماتی مشغول نظافت بوده، از محلی که چند لحظهی پیش تمیز شده بود عبور میکند و باعث ناراحتی نیروی خدماتی میشود و گویا ایشان با آن نیرو بحث میکند که چرا زمین لیز شده است. گلایه پیش یکی از کارمندان میکنند و آن کارمند هم کار آقای مهندس را عقب میاندازد. آقای مهندس که آشفتگی و عصبانیت در صدا و چهرهی او مشخص بود میگفت : من خودم چهل نفر کارمند زیر دستم دارم که به آنها امر و نهی میکنم و حالا خیلی سخته واسه من که یک نیروی خدماتی بیاد و جلوی من بایسته و تند با من صحبت کنه و بعد از اون هم این قضیه رو به همون کارمندی که باید کار منو انجام بده میگه و اون کارمند که هم سن و سالش، هم مدرکاش، هم حقوقش و هم تجربهاش از من کمتره در کار من تاخیر وارد کنه.
صحبتهای آقای مهندس برای من بسیار جالب بود. تصور مهندسی که من را دو ساعت و پنجاه دقیقه پشت در اتاق جهت ملاقات نشانده بود و اشتباه خودش را قبول نکرد و باعث شد تا من دوباره دو ماه وقت صرف کنم تا کارم انجام شود، مهندسی که همه را از بالا نگاه میکرد، کسیکه خودش را عقل کل میدانست، فردی که برای کار و وقت دیگران ارزش قائل نبود، حالا از کاری که یک فرد خدماتی در حق او انجام داده آزرده خاطر شده بود.
زمانی که آقای مهندس در حال تعریف ماجرا بود، من در ذهن خودم تصویرسازی میکردم. تصویرسازی برایم از یک طرف جالب بود ( چون هم برخورد ده ماه قبل را دیده بودم و هم حالت درماندگی الان را ) و هم جای تاسف داشت؛ چرا که یک فرد چقدر میتواند غرور داشته باشد که تصور کند همهی افراد تحت اختیار او هستند و باید بله قربای گوی ایشان باشند.
2 پاسخ
به نظر من این برخوردها ربطی به تحصیلات، مدرک یا تجربه ندارد
به شعور انسانها بر میگردد
آقای مهندس داستان شما میتوانست آقای دکتر یا آقای کم سواد هم باشد
مهم رفتار نادرستی است که از سوی آن فرد انجام می شود.
صحبت شما کاملا درست و منطقی است
صبر داشته باش …. آقای مهندس ادامه داره 🙂