بعد از کلی صحبت که آقای مهندس در مورد کار زشتی که نیروی خدماتی و بالطبع او، آن کارمند انجام داده بود ( البته از دید ایشان ) من آن کار را انجام دادم و فقط مانده بود یک برگه که میبایست از جایی برایم ارسال میشد تا آنرا تحویل دهم. شماره تماس خودم را به آقای مهندس دادم و شماره تلفن مستقیم ایشان را گرفتم تا بعد از سه یا چهار روز برای تحویل آن برگه با هم صحبت کنیم.
قریب ده روز بعد، شخصی با تلفن همراهم تماس گرفت و مدعی شد که از طرف آقای مهندس صحبت میکند. این دوست عزیز با لحن تندی گفتند : شما قرار بوده چند روز پیش برگهایی برای آقای مهندس ارسال کنید و ایشون فرمودند تا امروز این کار انجام شود. واقعیت قضیه این بود که من به علت مشغلهی کاری فراموش کرده بودم که با آقای مهندس تماس بگیرم و اینرا به آن دوست گفتم و گفتم که قرار ما دو طرفه بوده که یا من یا ایشون تماس داشته باشیم و اینکه من بابت عدم تماس از ایشون عذرخواهی میکنم و تماس تمام شد. بعد از نیم ساعت همان دوست عزیز دوباره تماس گرفتند و این دفعه با لحن بسیار طلبکارانه گفتند : آقای مهندس دستور دادند که همین الان اون برگه توسط پیک برایشان ارسال شود. من که از لحن صحبت اون دوست عزیز خیلی متعجب شده بودم، هر چه توضیح دادم که این یک کار و تماس دو طرفه بوده، قبول نکرد تا اینکه گفتم : اولاً به آقای مهندس سلام منو برسونید و دوماً به ایشون بفرمایید خودشان تشریف بیاورند و پس از دادن رسید، برگه را از من دریافت کنند. طی دو روز از طرف آقای مهندس تماسهای بسیاری با من و مدیر ارشدم گرفته شد و همچنان من روی حرف خودم ایستاده بودم. روز سوم متقاعد شدند که خود آقای مهندس جهت دریافت برگه مراجعه کنند ( لازم به توضیح است که چون آن برگه جزو اسناد دولتی محسوب میشد و صادرشدن مجدد آن نیاز به صرف زمان و هزینه داشت، شخص تحویل گیرنده میبایست بابت تحویل برگه، رسید بدهد. از طرفی آن برگه بهنام خود آقای مهندس بود و امضای تحویل گیرنده میبایست توسط آقای مهندس انجام شود ).
آقای مهندس تشریف آوردند و شروع به گلایه که چرا این اتفاق افتاد و من توضیح دادم که قرار روز اول ما با هم یک قرار دو طرفه بود و اگر آن طرز برخورد و صحبت دستوری و امری نبود، من به جهت همکاری و مساعدت، برگه را ارسال و بعدا رسید آنرا از شما دریافت میکردم. خیلی جالب بود؛ چون آقای مهندس حرف من را قبول کرد !
بعد از یک گپ و گفت خودمانی و صرف چای و بیسکوئیت و در حالیکه آقای مهندس قصد رفتن داشتند، من خودم را به ایشون معرفی کردم و داستان ده ماه پیش را به او یادآور شدم. آقای مهندس که بسیار تعجب کرده بود در مورد آن روز و نوع برخوردش توضیحاتی داد که جواب دادم : مواردی که مطرح کردید از نظر من به عنوان ارباب رجوع، اصلاً قانع کننده نبود. ولی اینو هم بدونید که کار امروز من هیچ ربطی به برخورد اون روز شما نداشت و تنها دلیل پافشاری من به جهت حضور شخص شما، صرفاً انجام کارها طبق روال قانونی و اداری و کاملاً خارج از بحث دوستی یا رفاقت یا همکاری بود.
در پایان آخرین دیدار و در حالیکه دست یکدیگر را میفشردیم و برای هم آرزوی بهترینها را میکردیم به آقای مهندس گفتم : مهندس جان، اگر در قبیلهی خودت بزرگ هستی، شاید در باقی قبایل بزرگ نباشی.
پانوشت :
· آقای مهندس یک فرد کاملاً حقیقی بود که واقعا هم مهندس بود. لفظ مهندس که در این دو نوشته به کار بردم به جهت داشتن مدرک تحصیلی مرتبط بود. پس برای مهندسین عزیزی که این متن را خوانده و مطالعه کردند، لطفاً سوءتفاهم پیش نیاد. چه آنکه ممکن بود به جای آقای مهندس، آقای دکتر این برخورد را داشت.
· نیروهای خدماتی جزو نفراتی هستند که نبود آنها در هر مجموعهی بزرگ احساس میشود. انسانهای شریفی که بدون چشم داشت و توقع، آرام مشغول انجام وظیفه هستند و من به نوبهی خودم به تمام این عزیزان خدا قوت میگویم.
2 پاسخ
جالب بود
امیدوارم که ایشون تونسته باشند کُنه مطلب رو درک کنند 😉
البته که ایشون متوجه منظور و رفتار من شد 🙂