اول : در بهبوهه جنگ جهانی اول، ارتش نازی افراد یهودی و دگراندیش را در کورههای آدمسوزی میانداخت. در این میان فردی به نام دکتر ویکتور امیل فرانکل در اردوگاههای کار اجباری به سر میبرد و در همان زمان، نازیها نامزدش را در اردوگاه آشویتس داخل کورهها انداخته و او را میکُشند. دکتر فرانکل که خود عصبشناس مشهوری بود در بحرانی سخت گرفتار شد. حس تنفر و انزجار نسبت به همه پیدا کرده بود. وی پس از آنکه توانست از اردوگاه آزاد شود، شروع به نوشتن کتابی تحت عنوان انسان در جستجوی معنا میکند و از دوران اسارت و نسل کشی و همچنین مرگ نامزدش سخن میگوید. این کتاب مورد توجه روانشناسان قرار گرفت و با اینکه رشته تخصصی ایشان عصبشناسی بود؛ ولی در سمینارها و همایشهای روانشناسی و روانپزشکی به عنوان سخنران به ارائه دیدگاههای خود در این زمینه میپرداخت.
دوم : آلبرت در سال 1879 در آلمان بهدنیا آمد. او در سن سه سالگی و دیرتر از بچههای معمولی شروع به صحبت کرد. وی را به علت حواسپرتی و عدم توجه به درس از مدرسه اخراج میکنند و خانواده مجبور میشوند تا نهتنها مدرسه که از آن شهر نقل مکان کنند. درسنین نوجوانی و جوانی به علت لکنت زبان، او را مورد تمسخر قرار میدادند. وی برای تحصیل مجبور به ترک خانواده شد و در مدرسه شبانهروزی مونیخ مشغول به تحصیل شد. هر چند به علت نوع رفتارهای متناقضی که داشت، دوستان کمی با او همراه بودند؛ ولی در نهایت توانست بزرگترین نظریه پرداز فیزیک شود. او کسی نیست جز آلبرت انیشتین.
سوم : پدرش فردی الکلی بود که همیشه او را کتک میزد تا او درس بخواند. ولی علاقهی کودک به موسیقی بیشتر بود. تقریباً در سن بیست و پنج سالگی به تدریج، قدرت شنواییاش را از دست میدهد و جالب آنجاست که بهترین و برترین آهنگها و سمفونیهای خود را پس از سی سالگی نوشته است. لودویگ فان بتهوون اجازه نداد ناشنوا بودن تاثیر منفی در کارنامه هنری او داشته باشد
از این دست مثال های واقعی و تاریخی بسیار است. هستند افراد بسیار ثروتمند و موفقی که به علت بدرفتاری یا شنیدن سخنان زننده از کارفرمای خود، روی به کارآفرینی آورده و البته توانسته اند کسب و کار خوبی را هم مدیریت کنند. پس میبینیم که همهی ما ( آگاهانه یا ناآگاهانه ) در معرض تشعشعات انرژی پنهان، خواه مثبت و خواه منفی، هستیم و نمیتوانیم آن را انکار یا از آن فراری باشیم. در حالت عادی کسیکه گوش شنوایی هم دارد نمیتواند به درستی آهنگ بنوازد؛ چه آنکه بخواهد برای ارکستر سمفونیک نت نویسی کند. یا فردی که در بهترین دوران زندگی از مدرسه اخراج میشود، چگونه میتواند به عنوان بزرگترین فیزیکدان تاریخ نام خود را ثبت کند؟
اتفاقاتی که برای تمام انسانها در طول دوران زندگی رخ میدهد، بیشمار است. برخی از این اتفاقات تلخ و برخی شیرین است. نکته آنجاست که چگونه میتوانیم از انرژی هایی که هر لحظه و هر آن به سمت ما گسیل میشوند، بهترین استفاده را داشته باشیم. در مثالهای ذکر شده یا در همین زمان و برهه و در اطراف هر یک از ما، حداقل یک فرد را در خانواده میتوان پیدا کرد که به موفقیتی که میخواسته – اگر نگوییم کاملاً، به صورت نسبی – رسیده است. این فرد هم همان انرژی های متفاوت مثبت و منفی را از اطراف دریافت کرده؛ ولی توانسته آن انرژیهای پنهان منفی که در درونش تولید میشده را مدیریت کرده و آنها را تبدیل به مثبت ( برای رسیدن به هدف خود ) کند.
سعی کنیم …. تلاش کنیم ….. یاد بگیریم …… که چگونه این تبدیل بایستی انجام شود.
پادکست صوتی متن را بشنوید
2 پاسخ
با کمی مطالعه و مثبت نگری انسانها می توانند به قدرتی دست یابند که باورش برای خودشان نیز تقریبا غیرممکن به نظر برسد.
قلمت استوار
خیلی متشکرم