شاید برای شما اتفاق افتاده باشد که از مراجعه به سازمان یا ادارهایی با دست خالی برگشته باشید و کار شما انجام نشده باشد. این رخداد ممکن است برای هر فردی روی دهد و قطعاً طرز تفکر و برداشت هر شخص متفاوت است. برخی افراد این موضوع را قبول میکنند و کار را به روزی دیگر موکول. ولی برخی دیگر، از کسیکه کار را انجام نداده عصبانی شده و میگویند : تا وقتی رئیسی، که پشت آن میز هستی. وقتی از اداره بیرون آمدی، هیچی نیستی.
این جمله ممکن است جملهایی با بار منفی باشد و هر فردی را ناراحت کند. ولی هنگامیکه وارد موضوع میشویم متوجه خواهیم شد که درسی بزرگ در این نوع جملات نهفته است.
گوینده یا گویندگان اینگونه جملات اشاره به جایگاه و مقام آن فرد میکنند و میگویند مادامی که او آن پست و جایگاه و مقام را دارد اینگونه است. در حالیکه ممکن است قبل یا بعد از آن، رفتار یا صحبتی متفاوت داشته باشد.
معمولا زندگی همینگونه است. در اکثر مواقع انسانها مادامی که به جایگاه و مقامی میرسند، پیشینه و گذشته خود را فراموش میکنند. ضمن آنکه به آینده دور نیز توجهی ندارند.
علت این موضوع به حریص بودن انسانها مربوط میشود. هر چه انسان حریصتر باشد بیشتر به دنبال پیدا کردن مقام و جایگاه است. حتی در این راه ممکن است چند نفر را نیز فدای مقام و مرتبه خود کند. این احساس ناشی از تمایل داشتن انسان به انرژی پنهان و کسب آن میباشد ( رجوع شود به مقالات انرژی پنهان ).
موضوعی که ذکر شد تنها برای کارها و موارد زمینی نیست. بلکه این موارد را میتوان در میان برخی افرادی که نام خود را عارف گذاشتند نیز مشاهده کرد. برخی افراد عارف نما به دنبال نشان دادن خود هستند. در اصل ایشان چون به دنبال رسیدن به مقام عارف هستند، به این ورطه کشیده میشوند. غافل از آنکه مقامی که یک عارف دارد مقام بی مقامی است.
مقام بی مقامی مقامی است که فرد بعد از آنکه از همه چیز و همه کس دل برید، دست از دنیا شست، توانست مدیریت انرژی پنهان خود را داشته باشد به آن نائل می آید.
بی مقامی به افرادی تعقل میگیرد که فارغ از هرگونه خودنمائی، خود رایی، هر نوع حسادت یا حریص بودن، هر نوع منزلت به آن دست مییابند.
انسان عارف انسانی است که یکی از خصوصیاتش بیمقامی است. او به دنبال تایید شدن از طرف دیگران نیست؛ به دنبال کسب انرژی پنهان نمیگردد. او توانسته خود را از هر نوع تعریف یا تمجید رها کند.
عارف نوعی آزادی را تجربه کرده و به همین دلیل است که خود را مقید به بندهایی که به پایش خواهند بست، نکرده است.
وقتی وارد مقام بی مقامی شویم چنان ذوقی ما را فرا میگیرد که وصف ناشدنی است. هر چند این مقام هم دارای رتبه و پلههایی است که هر چه بیشتر ما را به درک و فهم آن رهنمون خواهد کرد.
ذکر این نکته ضروری به نظر میرسد که بایستی مواظب باشیم. چون دام شیطان همیشه و در همه حال گسترده است و ممکن است در همان هنگامی که در پله اول، دوم، صدم یا هزارم مقام هستیم با ترفندی ما را مجذوب خود کند. در این حالت میگویند :
نردبان این جهان ما و منی است عاقبت این نردبان بشکستنی است
لاجرم هرکس که بالاتر نشست استخوانش سختتر خواهد شکست