جمعه 21 اردیبهشت سال 1397 – سالن همایشهای برج میلاد
تقریباً یک ماه قبل از تاریخ مذکور تماسی با برادر بزرگترم داشتم و ایشان به من گفتند : برای 21 اردیبهشت هیچ برنامهایی چه کاری، چه شخصی، چه تفریحی برای هیچی نذار!!! گفتم : یا خدا. چه خوابی برای من دیدی؟ جواب نداد.
هر چه به زمان مورد اشاره نزدیکتر میشدم عطش بیشتری داشتم برای اینکه بدانم چه خبر است. تا اینکه روزی در لابلای جستجوهای وبلاگی نظرم به پوستری جلب شد :
اولین کنسینار ایران – سخنران سعید محمدی – تاریخ جمعه 21 اردیبهشت – برج میلاد
کنسینار به نظرم جالب بود. هم ایدهی اسم آن و هم محل برگزاری و به تبع آن افرادی که با وزنهای مختلف اجتماعی در آن مراسم شرکت داشتند. سعید محمدی سخنرانی میکرد و من با دقت به صحبتهایش توجه میکردم. زمان استراحت میان برنامه فرصتی بود برای آشنایی با چند نفر از افراد موفق.
دکتر سمانه سنجری، جعفر کریم نژاد، سولماز رئوف، ساناز رئوف و شاهین کلانتری.
با تمامی دوستان گفت و شنودی داشتم. ولی صحبت من با شاهین کلانتری جذاب بود. جذابیتی که سخنان شاهین داشت مرا عجیب به فکر فرو برده بود. شاهین کلانتری را کم و بیش میشناختم. از زمانیکه به دنبال نحوهی نگارش میگشتم، متنی از او خوانده بودم که تاثیرگذار بود. با آنکه تقریبا همسن بودیم، ولی بسیار خوب و پخته سخن میگفت. گویی میدانست مخاطب چه چیز میخواهد و دقیقاً همان را به او میداد. به قول دوستی خوراک مخاطب را دو دستی تقدیمش میکرد. به همین دلیل نسبت به بسیاری از افرادی که در حوزه محتوا فعالیت میکنند، جلوتر بود. اینکه بتوانی برای هر روز یک ایده داشته باشی. اینکه فکرت همیشه درگیر پیدا کردن و خلق کردن موضوعات مختلف برای مخاطبان باشد. این نوع افکار و رفتارها، پویایی میخواهد. فعلی که شاهین کلانتری میتوانست نه تنها آن را صرف کند، بلکه به عمل نیز انجام دهد. هر چند فکر میکنم کشیدن کاریکاتور که یکی از کارهای روزمره شاهین است نیز از همین بحث تولید محتوا نشأت میگیرد.
شاهین از نوشتن گفت و گفت چرا باید بنویسیم. پاسخ به چرایی نوشتن که شاهین آن را برای من توضیح داد، ساختار ذهنی و فکری مرا دگرگون کرد. اینکه ایدهئال نباش. اینکه برای نوشتن خساست به خرج نده. اینکه فقط بنویس.
عجیب درگیر بودم. سعید محمدی در آیتم دوم کنسینار هر چه گفت، نه فهمیدم و یادداشتبرداری کردم. فکرم به حرفهای شاهین بود. صحبت ما شاید پانزده دقیقه بیشتر نبود. ولی کلام شاهین در عمیقترین لایههای ذهنم نفوذ کرد و دیوارهای سخت آن، به یکباره فرو ریخته بود. ایده های وحشتناکی که تا پیش از آن در مورد نوشتن، نوع نوشتن و محتوای نوشته در سر داشتم، به یکباره پَر کشیدند و رفتند.
فردای آن روز با برادرم تماس گرفتم و صحبت کردم. از افکار عجیب و غریبی که در سر داشتم با او گفتم. پیشنهاد راه اندازی سایت را که سالیان پیش در فکرم بود را دوباره مطرح کردم و مورد استقبالش قرار گرفت.
همان شب ایمیلی دریافت کردم که نوشته بود : دامین alimoasherati.com با موفقیت ثبت شد. کادوی تولدم را زودتر گرفته بودم و اولین مطلبم را با ذوق و شوق فراوان ( به قول شاهین ) هوا کردم.
2 پاسخ
در تحول هر انسان، قطه عطفی وجود دارد که بسته به شرایط در یک زمان یا مکان خاصی که اصلا از آن اطلاعی نداریم و در یک چشم به هم زدن اتفاق می افتد.
قوی و پرانرژی بمان.
خوشبختانه برای من در زمان مناسب و در مکان مناسب تر اتفاق افتاد