در چند مقاله گذشته سخن از نمایندگی خدا و خلیفهشدن و برخی خصوصیات این امر گفتیم و گفتیم که انسان برای رسیدن به آن مقام میبایست چه خصلتهایی داشته باشد. در این مقاله به یکی دیگر از این خصوصیات میپردازیم.
میدانیم که حق تعالی جمع اضداد است و هر صفت حقیقی را بطور عام و مطلق داراست. هر چیزی که وجود دارد حقیقت است. حقیقتی که یکی از خصوصیات یا اوصاف حق تعالی را ظاهر میسازد. پس تمام حقیقتی که در عالم یافت میشود حقیقت خداوند است.
میتوانیم اینگونه نیز بگوییم : خدا همه چیز است.
ولی خدا نه تنها همه چیز است، بلکه هیچ چیز هم نیست. چون خدا تنها حقیقت مطلق در عالم است و هر چه هست از اوست. پس حق تعالی چیزی نیست. بلکه هیچ است. یعنی عدم.
ازطرفی خدا منزه است. منزه یعنی پاک و مبری. البته بایستی توجه داشته باشیم که این پاک بودن در ذات است. چراکه مثلاً وقتی میگوییم : این لباس پاک است. منظور این است که لباس قبلاً کثیف بوده و حالا تمیز است یا آنکه اکنون پاک است ولی ممکن است بعداً کثیف شود. این نوع نگاه و دیدگاه در مورد خداوند صادق نیست. چرا که او از ابتدا ( ذات ) پاک بوده و تا انتها هم پاک خواهد ماند.
انسانی میتواند به مقام خلیفه الهی دست یابد که به کمال رسیده باشد. این به کمال رسیدن راهی است که بایستی توسط انسان طی شود. از طرفی اگر کمال انسان، او را به مقام جانشینی میرساند، پس میتوانیم تعریفی از کمال داشته باشیم.
کمال یعنی قعلیت یافتن تمام اوصاف الهی.
یکی از موارد رسیدن به کمال این است که انسان بتواند به مرتبه هیچ برسد. از راههایی که انسان میتواند به این مقام برسد رها شدن از همه قید و بندها و رسیدن به مقام بی مقامی است. انسانی که هنوز درگیر افکار و کسب انرژی پنهان برای خود است، همواره به دنبال تعریف و تمجید است و هر سخن یا حرفی او را ناراحت و نگران میکند، نمیتواند به مقام بی مقامی رسیده و آمادگی خلیفه شدن را داشته باشد.
با این اوصاف انسان را وقتی میتوانیم به عنوان انسان خطاب کنیم که به نیستی برسد. و این مهم میسر نیست مگر آنکه از اوصاف خود دست کشیده و به مقام بی مقامی برسد. این نیست شدن فرد را به مرحلهایی میرساند که وی محبوب خدا شده و خدا محب او و یکی از صفات خداوند را میتواند تحقق بخشیده و عنوان انسان کامل را برای خود گذارد.
هیچ شدن به راحتی امکان پذیر نیست. ولی کسی که به دنبال این معرفت باشد، قطعاً به آن خواهد رسید.