در یکی از مقالات انسان را به عنوان عالَم صغیر شناختیم و درباره آن صحبت کردیم. حال میخواهیم بیشتر در مورد آن بدانیم.
گفتیم که انسان به علت آنکه تمام اوصاف الهی را در خود دارد، تنها موجودی است که پس از مرگ الیه راجعون میکند. این بدان معنی است که مخلوقات تمام عالَم برای آن خلق شدهاند تا انسان بتواند زندگی کند و حیات داشته باشد. از طرفی با توجه به تعریف عالَم صغیر و عالَم کبیر میتوان اینگونه نتیجه گرفت : عالَم ( به مفهوم کلی ) انسان را نمیشناسد. یعنی از خاصیت وجودی انسان بیاطلاع است و فلسفه خلقت را درک نمیکند و تصور میکند او همانند یکی دیگر از موجودات است. ولی از طرفی انسان به واسطه داشتن علم الهی با عالَم آشناست و به خوبی میتواند عالَم را تعریف کند.
عالَم بدون انسان مانند جسمی است بدون روح.
بگذارید مثالی بزنیم : میدانیم که برای ساختن یک خودرو افراد زیادی مشغول کار هستند؛ برخی کار موتور را انجام میدهند، برخی اتاق آنرا آماده میکنند، برخی سیستمهای مکانیکی و هیدرولیکی و بسیاری دیگر مشغول تلاش هستند تا خودرو مورد نظر ساخته و آماده شود. این خودرو زمانی عیار خودش را مشخص میکند که رانندهایی پشت فرمان آن قرار بگیرد و از آن استفاده کند.
انسان رانندهایی است که عالَم خودرو و مرکب او محسوب میشود. بدون وجود انسان، عالَم معنی پیدا نمیکند. از طرفی انسان نیز بدون داشتن عالَم ( یا همان مرکب ) نمیتوانست پا به عرصه ظهور گذاشته و زندگی کند.
لذا بهنظر میرسد این دو لازم و ملزوم هم هستند. ولی انسان دارای قدرت بیشتری نسبت به عالَم است. به عبارتی تا زمانی که انسان وجود نداشته باشد، عالَم فاقد حیات است و موجودی مرده محسوب میشود.
اگر بخواهیم دقیقتر موضوع را توضیح دهیم باید بگوییم کل و تمام هستی دو گونه است : انسان، حقیقت باطن و عالَم که صورت ظاهر آن است.
به همین علت است که عرفا، انسانهای کامل را رکن عالَم مینامند.
مرگ عالَم زمانی است که انسان کاملی وجود نداشته باشد. برخی از محققین علت نابودی عالَم را عدم وجود انسان در آن زمان میدانند و معتقد هستند زمانیکه این روح ( انسان ) در بدن ( عالَم ) وجود نداشته باشد، آن بدن فوت کرده و میمیرد.
این موضوع بر اساس سند معتبر گنج مخفی نیز قابل استناد است. اینکه خداوند مخلوقات را به این دلیل خلق کرد که خودش شناخته شود و انسان، تنها موجودی است که میتواند بصورت کامل حقیقت خدا را بشناسد و بشناساند. لذا آفرینش انسان مستلزم وجود عالَم است. از طرفی، تمام مخلوقات خدا را میشناسند. ولی چون ظرفیت وجودی ایشان کم است، درنتیجه شناخت کامل خداوند برایشان مقدور نیست.
به عنوان مثال زنبور عسل، خدا را در حد گلهایی که از آنها تغذیه میکند میشناسد. یا درختان خدا را پروردگار آب، باران و زمین میدانند.
از طرفی خدا برای بخشی از انسانها نیز همین است. آنان خدا را در حد آمال و آرزوهای خود کوچک کرده و او را پرستش میکنند. این آرزوها هر چیزی میتواند باشد. مهم ظرفیت آن انسان است که خدا را تا چه اندازهایی میشناسد.
در این میان تنها انسانهایی که به دنبال کمال هستند خدا را با ذکر همه اسماء میپرستند و او را بصورت کامل عبادت میکنند.