مدتی بود که با برخی دوستان در جمعی حاضر میشدم و از بیانات استادی بزرگوار بهره میبردم. در این محفل دوستانه مباحث مختلفی مطرح میشد که استاد با حوصله و البته برخی اوقات با وسواس، به سوالات پاسخ میدادند. قریب یک سال ایشان ما را تحمل کردند تا اینکه یک روز در خلال مبحث، گفتند : حالا نوبت شماست که تحقیق کنید؛ تحقیق در مورد قُرب فَرائِض و قُرب نَوافِل. و بدون آنکه منتظر باشند تا فردی اعلام آمادگی کند، مرا مورد لطف قرار دادند و بخشی از تحقیق را به من سپردند ( البته حدس میزنم این انتخاب به علت سوالاتی بود که مطرح میکردم و گاه شیطنتهایی که انجام میدادم). قرار شد من به اتفاق یک دوست عزیز بحث قرب نوافل و دو نفر از عزیزان دیگر هم قرب فرائض را تحقیق و در جلسه آینده که دو هفته بعد تشکیل میشد، ارائه کنیم.
فردای آن شب من با استاد تماس گرفتم و درخواست کردم تا برای تحقیق منبع معرفی نمایند که ایشان پاسخ ندادند ( هر چند بعداً فرمودند که پس از دیدن پیام به علت مشغله کاری فراموش کرده بودند که پاسخ بنده را ارسال کنند ). این عدم پاسخگویی باعث شد تا من بیشتر در پی کشف و حقیقت این قضیه باشم.
طی دو هفته بصورت بسیار فشرده به مطالعه و بررسی نظرات مختلف در این مورد پرداختم. از عرفای ایرانی مانند شیخ بهایی، ملاصدرا، بیهقی، محمد غزالی یا مولوی گرفته تا مفسرین عربی مانند ابن عربی یا حتی فیلسوف و نظریهپردازی چون اکهارت تولی. مطالعهایی کوتاه هم بر عرفان مسیحیت داشتم. کتابهایی هم بود که در بخشی از آنها مختصر توضیحی داده بودند. مقالات بسیاری در این زمینه وجود داشت که عملاً از یک زاویه به این مسئله نگاه میکردند. ولی نوع نگاه من متفاوت بود.
خصلت حقیقت جویی در وجودم شعله میکشید. فریادهای قلبم را میشنیدم که به دنبال چرایی و چگونگی موضوع بود. حس میکردم اسب آرام و اهلی وجودم به اصل خود بازگشته و خوی سرکش و عصیانگرش را در دشت پهناوری آزاد دیده بود و از این سوی به آن سوی میدوید و از رهاشدنش، انرژی متفاوتی در درونم میجوشید.
مطالعه قرب نوافل به علت نوع دیدگاه و احساسی که داشتم، برایم بسیار بسیار لذتبخش و حیرتآور بود. قرب نوافل میگوید : چرا تو؟ بگذار خدا به جای تو انجام دهد.
تصورکردن این موضوع لرزه بر اندام انسان میاندازد. اینکه خدا با چشمان تو ببیند، با گوشهای تو بشنود، با زبان تو سخن بگوید، با دست تو انجام دهد و با پای تو راه برود. نمیتوانیم تصور کنیم که در این حالت چه حسی خواهیم داشت.
میگوید: خودت، خودت را محو کن تا خدا در تو حُلول کند. محو شدن بسیار مهم و نکتهایی کلیدی است. اینکه بتوانیم مانند آیینه تمام صفات الهی را منعکس کنیم. اینکه مانند گویی بیرنگ، تمام نور تابیده شده را انعکاس دهیم.
اینکه باشیم … ولی نباشیم.
سخت و دشوار است ؛ ولی شدنی.
محو میباید نه نحو اینجا بدان گر تو محوی بیخطر در آب ران
آن دریا مرده را بر سر نهد ور بود زنده ز دریا کی رهد
در صورت تمایل پادکست صوتی متن را بشنوید