همانگونه که در مقالات قبل عنوان شد آدم تنها موجودی است که خداوند او را به صورت خود آفرید. همچنین گفتیم تنها آدم ( انسان ) است که میتواند جلوهگری الهی کند. در تمامی کتب آسمانی نکته بسیار مهمی ذکر شده که میتواند کمک شایانی به بحث فلسفه خلقت و شرح وظیفهایی که انسان دارد، کند و بالطبع آن نوری باشد در تاریکی و ظلمتی که در آن قرار داریم. راهی که میبایست انسان طی کند راه رسیدن به کمال است و کمال یعنی رسیدن به او.
نکته این است : علم الادم اسماء کلها ( علم همه چیز را به آدم آموخت ).
یعنی چیزی از دانش، علم، عشق و هر چیزی که خدا به آن اشراف دارد، نیست که انسان نداند و به آن آگاه نباشد. اگر غیر از این بود در انتهای جمله کلمه الّا اضافه میشد. پس خداوند همه چیز را به آدم آموخت ( اینکه ما به عنوان آدمیزاد یا انسان چقدر به آن علم دسترسی داریم یا به چه میزان از آن استفاده میکنیم را در مقالهایی جداگانه مورد بررسی قرار میدهیم).
در اینجا وقتی میگوییم تمام اسماء منظور اسم خاص نیست ( هرچند اسماء الهی هر کدام به تنهایی به علمی از علوم خداوند اشاره میکنند ). منظور اشراف کامل بر آن موضوع خاص است. به همین دلیل انسانها جنبههای وجودی بینهایتی از خداوند را آشکار میکنند و همین دلیل آن میشود که انسانهای مختلف با خلق و خوی متفاوت و متضاد در این دنیا وجود داشته باشند. محقق شدن افعالی مانند خیر یا شر، عدل یا ظلم، شریف یا پست و رحمت یا شقاوت از این موضوع نشأت میگیرد.
به تعبیر و تفسیر برخی از مفسرین و عرفا اگر امکان داشت تا تمام صفات و افعال انسان در تمام ادوار مختلف تاریخ را در یک زمان و مکان واحد جمع کنیم، آنموقع میتوانستیم متوجه شویم که وقتی میگوییم : انسان تجلی تمام اسماء است، به چه صورتی امکان پذیر میباشد.
اگر انسانها به صُوَر گوناگون و مختلف نبودند هیچگاه تجلی ظهور رحیم یا جبار یا عزیز و هزاران مورد دیگر برایمان ممکن نبود و نسبت به آن جهل کامل داشتیم. این جهل زمانی خود را نشان میدهد که آماده خلیفه الهی شدن میشویم. چرا که همانگونه که در مقاله مربوط ذکر شده، حلیفه یعنی جانشین و جانشین میبایست به تمام افعال آگاه باشد. در این میان چون تمامی انسانها، جامع همه اسماء هستند، هر انسانی همه اوصاف الهی را در درجات مختلف ظاهری و باطنی نمایان می کند و این شدت و ضعف آن حالات درونی، برگرفته از یکی از صفات الهی است.
در نتیجه میتوان اینگونه گفت : سرنوشت انسان به نحوه ظاهرسازی اسماء الهی است و به همین دلیل همیشه انسانها غیر قابل پیشبینی هستند و در هر لحظه ممکن است در جایگاهی رفیع یا جایگاهی پست در جهان قرار داشته باشند.
اینکه هر انسانی کدام جایگاه را داراست، انتخاب و اختیار خودش است و فقط انسان است که میتواند در میان جایگاههای مختلف در رفت و آمد باشد.
3 پاسخ
متشکرم. این آیه برای خود من یکی از بزرگترین آیاتی بود که من به شدت مجذوب شدم و زمان زیادی رو به اون پرداختم. و سراغ ذهن و توانمندی ها و قابلیت های ذهنی و علمی انسان رفتم و زیاد در رابطه باهاش مطالعه و فکر کردم. اما با اینکه یک چیز هایی دستگیرم شد اما هنوز ارضا نشدم و سوالاتی در این رابطه در ذهنم هست. مثلا آبا علمَ ادم الاسماء کلها اشاره به این داره که خداوند سبحان، این علوم رو تدریجا و طی مراحل آموزشی اونها رو به انسان آموخت و سپس انسان، آموخته ها را به فرشته ها عرضه کرد یعنی درس خداوند رو به اونها پس داد؟ همانطور که فرشتگان بعد از اینکه خداوند به آنها فرمود فانبئونی باسماء هولاء ایشان گفتند ما علم لنا الا ما علمتنا یعنی خداوند علومی را به آنها آموخته.( حال باز این سوال پیش می آید که آنها چون این ظرفیت را ندارند نمی توانند بدانند و خداوند به آنها علم نداده یا اینکه نه، همانطور که ما خیلی علوم را نمی دانیم و زمانیکه یک نفر آن را صرفا بیان کند به آن علم پیدا می کنیم و معما چون حل شود آسان شود. یعنی اینکه یک فرد برای کسی که صاحب عقل است چیزی را شرح دهد و آن فرد بدان علم پیدا کند و خداوند به هر دلیلی نخواسته است که فرشتگان به آن علم پیدا کنند؟
یا اینکه خداوند دفعا و به طور فطری چیز هایی را در نهاد و فطرت آدمی، حال چه می خواهد یک آدم باشد یا اینکه که به قول شما ممکن است اینها برای یک فرد سنگین باشد و از پس آن برنیاید و در جمیع آدمیان لحاظ شود؛ اما صحبت این است که خداوند چرا واژه عَلَّمَ را بیان کردند. و همانند اینکه فرموند و نفخت فیه من روحی، برای قرار دادن ویژگی های خود عبارتی مانند این را برای قرار دادن این اوصاف بیان نکردند و فرمودند علَّمَ؟
آیا علم با بیان نییست؟ با خواندن نیست؟ الذی علم بالقلم؟ منظور من این نیست که حضرت آدم (ع) مصحفی را می خوانند چرا که معلمان برای او مهیا بودند و ایشان می توانستند از طریق شنیدار علم پیدا کنند. اما علم و آموزش طریقی دارد و القا طریقی دیگر.
و اینکه زمانیکه خداوند فرصتی را برای آموزش برای اولین آدم ترتیب دادند یعنی ابتدا از روح خود در او دمیدند و سپس به او علم دادند آیا این منصفانه است که بگوییم مثلا ما انسان های بعد از او بدون هیچ تلاشی جز آنچه که توسط فرهنگ و پدر و مادر و جامعه به ما رسیده، صااحب آن علوم هستیم؟
متشکرم بابت مطالعه این متن. ممنون میشم به نظر شما علم پیدا کنم. خدانگهدار شما
سلام
مطالبی که مطرح کردید هر کدام نیاز به بررسی و توضیح دارد که من سعی میکنم در حد توانم به آنها پاسخ بدهم.
متشکرم از اینکه با دقت نظر مطالب را دنبال میکنی
سپاس گذارم. پیگیر پاسخ ها هستم. انشالله هنگام پاسخ، بهترین گریز ها به ذهن شما بیاد